دلم بچگی می خواهد. جلوی کدام مغازه باید پا بکوبم تا برایم آرامش بخرند؟
(بااجازه ی دوست عزیزی که برام فرستادن)
[ دوشنبه 92/4/10 ] [ 1:27 صبح ] [ جوان امروز ]
[ نظرات () ]
چندلحظه...حرفهای من وتو توشه....فقط حرفهات وبزن بعد برو |
دلم بچگی می خواهد. جلوی کدام مغازه باید پا بکوبم تا برایم آرامش بخرند؟ (بااجازه ی دوست عزیزی که برام فرستادن) [ دوشنبه 92/4/10 ] [ 1:27 صبح ] [ جوان امروز ] [ نظرات () ]
نزد پزشک رفت؛پزشک ازاوپرسیدمشکلت چیست؟؟ _شخص جواب داد،دلم گرفته...!!!! دکترمکثی کرد وبعدازچندلحظه جواب داد: _درمیدان شهری دلقکی است که مردم رامی خنداند و روحیه ی آن ها راعوض می کند،برای درمان خودبه آنجا برو و روحیه ی خودراعوض کن. دلقک با صدای آهسته جواب داد:من همان دلقکم...
[ یکشنبه 92/4/9 ] [ 9:45 عصر ] [ جوان امروز ] [ نظرات () ] ازنگاه های مردم خسته شده بود،نگاه های مشکوک وبی مورد...دلیلش رانمی دانست!چاره رارفتن به امام زاده دانست؛به سمت امام زاده ی محله رفت .واردشد.چادررابرداشت ودست به ظریح امام زاده کرد؛چشمانش اشک آلودشدوآنقدرزیرلب چیزهایی میگفت که خوابش برد.زنی اورابیدارکرد: _بلندشودخترخانم اینجاکه جای خواب نیست! بیدارشدومتوجه شدزمانی گذشته،بادستپاچگی وعجله باندشدوازامام زاده بیرون رفت،ولی... دیگرازاون نگاه هاخبری نبود،تعجب کرد!! -خدایا به این زودی جوابم دادی!!! تااینکه متوجه شد:هنوزچادرامام زاده راروی سردارد. [ پنج شنبه 92/4/6 ] [ 2:25 عصر ] [ جوان امروز ] [ نظرات () ]
کهنه فروشی ازکوچه ای میگذشت،بهش گفتم آیاقلب شکسته هم میخری،گفت نه؟گفتم چرا؟گفت اگرارزشی داشت کسی اورا نمیشکست... [ سه شنبه 92/4/4 ] [ 7:40 عصر ] [ جوان امروز ] [ نظرات () ]
زمان بچگی بزرگترین غممون شکستن نوک مدادمون بود........ [ سه شنبه 92/4/4 ] [ 3:23 عصر ] [ جوان امروز ] [ نظرات () ] |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |